بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

بهار زندگی من

4040

سال 1393 بر همه مبارک

سال 1393 به همه عزیزان مبارک .....این سالو اول به حسام عزیزم ....بعد به دختر گلم بهار و به همه نی نی وبلاگی های عزیزم تبریک میگم .... دوستان گلم بهار خانم و مامانش دوقلوهای دوست داشتنیمون امیرعباس و ارغوان و مامانشون اوای عزیز و مامانش پاشای خوشتیپم و مامانش مهیلای گلم و مامانش شاهزاده کوچولوم و مامانش ایمان جان و مامانش اوینا جونو مامانش کیاناجونو مامانش دینای عزیز و مامانش سجاجونو و ابجیش  و محیای نازنازی و مامانش سال 1393 بر همتون مبارک باشه .....بهارتون خوش....دعای همه تو سال تحویل فراموش نشها ......تا سال دیگه خداحافظ ...
29 اسفند 1392

بازم بادکنک

بدر دختری میخوان منو دق بدن .اخه من به کی بگم از بادکنک میترســـــــــــــــــــــــــــــــم بابا من از بادکنک میترسم خب اصن یه وضعیه.... نخر به جان عزیزت نخر حســـــــــــــــــــــــــــــــــام چه خنده ای هم میکنه این بهار . من از ترکیدن بادکنک میترسم الان در حد  مرگ من ترسیدم اخه این چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نه یکی نه دوتا نه سه تا یه دسته بادکنک ؟؟؟؟؟ این انصافه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نکن حسام جان نکن.....مادر جان (الان دارن به من اب قند تزریق میشه) ) ...
23 اسفند 1392

بهار به رستوران میرود

دیروز تولد من بود بابایی کلی سوبرایزمون کرد جاتون خالی دیروز بابا ما رو برد رستوران و یعنی نمیدونین چه صحنه هایی اونجا رخ داد اول از همه بهار خانوم رفت تو بغل گارسون و بوسش میکرد  و من مات و مبهوت مونده بودم اخه یه ذره بچه در چه حد میتونه فان باشه خلاصه بعد اینکه مراسم ماچ و موچ با گارسونا به اتمام رسید شاهزاده رو نشوندیم رو صندلی که ای کاش نمیشوندیم یک ریز اول تا اخر میگفت : به به به ماما بهب به به و همه ملت نگاهموم میکردن و فکر میکردن از بشت کوه اومده که انقدر این بچه گرسنس یعنی منتظر باش منم روز تولدت اگه از این کارا در نیوردم  اره بهار خانوم ا......الان بهار اینجا در حالی که روده کوچیکی بزرگی رو میخورد منتظر غذا ن...
23 اسفند 1392

خشونت از نوع بهاری

یعنی این حس گوشواره گوش نکردن تو و این بافشاریت برای گوش نکردنش ستودنیه حالا هر مدلی باشه اعم از کوچیک بزرگ ...خلاصه هر چی باشه شما نمیخوای گوش بکنی . خب مادر نمیخوای گوش کنی دیگه خشونت به خرج نده و .........این عکس حاوی صحنه جرم بهار میباشد .....نمی دونم در موردش چی بگم...... نکن بچه جان.جان اون بادکنکای عزیز کردت نکن ....الان دقت کردید ؟؟؟؟؟...یعنی تا عصبانی میشی دستت میره تو حلقه این گوشواره تازگیا میخوام یه مدل دیگه بگیرم تا از این صحنه های جنایی راحت بشم . حریف تو نیستم حریف خودم که هستم. بعــــــــــــــــله ...
23 اسفند 1392

تاتا کردن و تاتا دیدن

بهار که تازگیا دست و با شکسته راه میره فقط وسطش شونصد بار سرنگون میشه و با مخ میاد رو زمین .دیروز داشتیم تو کوچه بیاده روی میکردیم که بهار از بس ادم مستقلیه اشاره میکرد به زمین که خودش راه بره منم گذاشتمش رو زمین .رو زمین گذاشتن همانا شکوفا شدن حس کنجکاوی بچم هم همانا . یعنی من تا به حال نفهمیده بودم بچم انقدر کوچه گردی دوس داره  خدا منو نبخشه .......خب من بهار رو گذاشتم تو کوچه اما این بهار تا سایشو تو کوچه دید یهو استب کرد و گف: ماما تاتا من : در حالی که سرمو 360 درجه دور کوچه میچرخوندم تا تاتا بیبینم هیچ چیزی رویت نکردم با خودم گفتم شاید گربه ای جک و جونوری دیده اخه بچم به همه موجودات زنده میگه تاتا به هر حال ما دوباره ب...
23 اسفند 1392

زبان کودکانه بهار

روی مبل نشسته بودم که بهار یهو اومد طرفم بهار: آیا .اغا .اوخ . اون .نا .ماما دولو لولو من:در حالی که اصلا و ابدا متوجه هیش کدوم نمیشدم سرمو به حالت تایید الکی نشون دادم بهار:اینبار در حالتی کاملا قاطع و حق به جانب داشت داد میزد: آیا اغا اوخ لو من: خب باشه مامان قبوله حالا برو بهار :درحالت خشمناک و غضبناک یهو زد زیر گریه و غلتان غلتان روی زمین میچرخید و میگفن ایا اغا و الان من در شوک اینم که من ایا ترجمم ضعیفه؟؟؟؟؟ یا این بچه به زبان خارجکی حرف میزنه؟؟؟؟؟ها؟؟؟؟؟ یعنی الان من بر سر دوراهیم شما ها بگید کدوم درسته الان عذاب وجدان دارم من ..باید یه سری برم کلاس ترجمه زبان کودکان بگذرونم شاید فرجی شد اخه این موردا زیاد اتفاق میف...
23 اسفند 1392

مامان کور میشود.....

یکی از تفریحات بهار و داییش این شده که بهار دستاشو رو چشم داییش میزاره و دالی میکنه خب تا اینجا ماجرا اصلا بد نیس سانحه ی دلخراش از اینجا به بعد رخ میده که صبحی بهار دستاشو طرف من دراز کرد واشاره به صورتم اومد منم فکر کردم قریحه بازیگوشیش گل انداخته صورتو اوردم جلو تا دالی کنه اما تا نیمتنش رفت تو چششمم ومن الان احساس کوری میکنم اینم قیافه الان من ...
23 اسفند 1392

بدون شرح......

این قیافه رو میبینید؟؟؟این قیافه بهار خانومه .البته وقتی در حال خواهش و التماسه قیافه مبارکو اینجوری میکنه که یعنی دل من به حالش بسوزه یعنی اندازه ای که این بچه یه ساله تبحر در خام کردن من و رسیدن به مقصود مورد نظرش داره من که مادرشم ندارم  .همه این مقصوداشم سر اون چوبیه که تو عکس ملاحظه میکنید از من اصرار که ازش بگیرم از بهار انکار تا اینکه با قیافه یعنی ملوسانه و معصومانه و این حرفا چنان منو قانع کرد که دستش باشه که خودمم بعدش عذاب وجدان گرفتم چرا میخواستم ازش بگیرم  یعنی چقدر سنگدل بودم . یه وضعیه این استعدادش تو قانع کردن ما اخه خودمونم بعدش چنان در عمق این قیافش محو میشیم که وجدان درد از بابت کارمون میگیریم..خدایا این خوش...
23 اسفند 1392

اشک ها و لبخندها

یعنی مادر و انقدر بی عاطفه؟؟؟؟؟؟ بی احساس ؟؟؟؟؟؟؟خدا منو نبخشه که به فکر تفریحات بچم نیستم اخه بهار تازگیا همین که تلفن خونه به صدا در میاد در هر نقطه ای از خونه و در حالتی اعم از خواب .بیداری . مشغول غذا خوردن باشه میدوهه طرف تلفن و چنان رقص و بایکوبی ای میکنه که اگه گروه ارکس بیاد انقدر بهار ذوق زده نمیشه و قسمت وحشتناک و غمگین ماجرا از وقتی شروع میشه که یکی از ساکنین خونه تلفنو جواب بدن اونوقت حالا بیا و حوضشو بر کن ابتدا چنان جیغی کشیده میشه که مخاطب بشت تلفنم کر میشه و بعد اشک ها و گریه ها و اخم و .....دیگه بقیش گفتنی نیس اخه بداموزی داره .خلاصه ما دیگه به خاطر تمدد اعصابمونم که شده تلفن جواب نمیدیم نگید چرا نگفتیم ...
23 اسفند 1392